داستان های خالی برای دل های خالی!

مینویسیم تا نگویند نیستید!!!

داستان های خالی برای دل های خالی!

مینویسیم تا نگویند نیستید!!!

قلم خسته ای روی صفحات کاغذ فشرده میشد... دیگر تاب و توان نوشتن نداشت... هر بار که در دوات میرفت، دعا میکرد بار آخرش باشد. صاحب قلم اما خسته تر بود. خسته بود اما نیرویی دستش را به کار می انداخت تا بنویسد...
جوهر خودکارها و روان نویس های غربی، کم و بیش آزارش داده بودند... ماشین های تایپ، وحشیانه بذر افکارش را درو میکرد... صدای بوق ماشین ها هم به نحوی به باورهایش حمله میکرد.
جهان مدرن است... نمیتوان جلویش ایستاد، اما...
قلم مرد مرتب بالا و پایین میرفت. عقایدش روی کاغذ مجسم شده بود... نگاهی به نوشته اش کرد. دیگر هیچ چیز، حتی صدای بوق های همیشگی و صدای تق تق ماشین های تایپ نمیتوانست این افکار را بر هم بزند. افکارش زنده شده بود. خندید: «مینویسم... پس هستم»
اثر جوهر خودکارها رفت، اثر روان نویس ها هم، ماشین های تایپ هم دیگر رمق نوشتن نداشتند اما باور مرد دیگر از بین رفتنی نبود...
قلم داستان ما هم دیگر خسته نمیشد... دیگر جفای دوات و مرکب او را آزار نمیداد، دیگر خدا به اسمش قسم میخورد... چون دیگر قلمی بود در خدمت باور...
«ن وَالقَلَمِ وَ مَا یَسطُرون...»

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان اعتقادی» ثبت شده است

۰۸
مرداد

عدل الهی

عدل الهی (قسمت اول، برهان حجیت)

.

.

.

آقای آتئیست: من نمیدانم چرا خدای شما فقط برای شما چند شیعه است که در ایران وجود دارید؟ خدای هادی چرا فقط شما را هدایت کرده؟ چرا فقط شما به بهشت میروید؟ آن حرامزاده ای که در آمریکا به دنیا بیاید چه گناهی کرده است؟

آقای موحد: کجای عقاید ما گفته است که فقط ما به بهشت میرویم؟

آقای آتئیست: عجب، پس به نظر شما من هم که آتئیست هستم به بهشت میروم؟

آقای موحد: دقیقا راجع به شما نمیتوانم نظر بدهم اما ممکن است که یک بت پرست هم به بهشت برود.

آقای آتئیست: به به، عجب افکاری!!! واقعا مسخره است، شما از طرفی اعتقاد دارید که تنها مسیر حق هستید و از طرفی هم میگویید که بت پرست هم ممکن است به بهشت برود؟

آقای موحد: ببینید، اگر من به شما 100 هزار تومان بدهم و شما پس از یک سال آن را 90 هزار تومان کنید، پس رفت کرده اید یا پیشرفت؟

آقای آتئیست: خب معلوم است، پسرفت کرده ام.

آقای موحد: حال اگر به شما 2 هزار تومان بدهم و شما بعد از یک سال آن را 4 هزار تومان کنید، پیشرفت کرده اید یا پسرفت؟

آقای آتئیست: نمیدانم این صحبت ها چه دلیلی دارد اما پیشرفت میکنم.

  • سجاد مهدوی
۰۶
مرداد

جبر و اختیار 2

جبر و اختیار (قسمت دوم)

.

.

.

آقای آتئیست: من یک سوالی دارم.

آقای موحد: بفرمایید.

آقای آتئیست: خدا نباید شواهد کافی برای وجود خودش ایراد میکرد؟ راسل میفرمایند که اگر به محضر خدا برسد و از او بابت دلیل عدم اعتقادش پرسیده شود، خواهد گفت:"عدم شواهد کافی." آیا او نباید برای این پرسش، پاسخی در خور ارائه کند؟؟؟

آقای موحد: چرا! حتما باید جواب را میداد. باید کاری میکرد که وجودش تا حدی بدیهی باشد که هیچکس نتواند او را انکار کند. خدا باید همه را مجبور میساخت که از او پیروی کنند.

آقای آتئیست: مطمئنی امروز حالت خوب است؟ اگر میخواهی بحث باشد برای روزی دیگر؟

آقای موحد: نه، من از همیشه بهترم. خدایی که انسان را مجبور نکند تا او را بپرستیم که خدا نیست. اصلا در همه حالات خدا باید ما را مجبور کند، چرا ما اختیار داریم؟ چون ما اختیار داریم پس خدا وجود ندارد.

آقای آتئیست: این چه برهان مسخره ای است؟ با اینکه من به خدا اعتقاد ندارم ولی هیچوقت از چنین برهان سخیفی استفاده نمیکنم.

آقای موحد: مطمئنی؟ شواهد کافی از نظر آقای راسل چیست؟ او میخواهد خدا برای او معجزه کند تا ایمان بیاورد؟ یا توسط خدا مجبور به ایمان آوردن شود.

آقای آتئیست: نیازی به معجزه نیست علم خدا را رد میکند!

آقای موحد: خود راسل که نتوانسته خدا را رد کند! (مراجعه کنید به قسمت دوم همین سری مجموعه)

  • سجاد مهدوی
۰۵
مرداد


  • سجاد مهدوی
۰۴
مرداد

قسمت اول موحد و آتئیست 

آقای موحد: نمکدان را ندیدی؟

آقای آتئیست: کدام نمکدان؟؟؟ مگر نمکدانی وجود دارد؟؟؟

آقای موحد: همین نمکدانی که روی این میز بود!

آقای آتئیست: دقیقا چه وقتی روی میز بود؟

آقای موحد: فکر می کنم یک ساعت پیش.

آقای آتئیست درحالیکه یک عکس را از جیبش بیرون می آورد: بفرما... این هم عکس یک ساعت پیش از همین میز مورد ادعای شما... هیچ نمکدانی روی میز نیست. پس نتیجه میگیریم نمکدانی وجود ندارد...

 

به نظر شما ایراد استدلال آقای آتئیست چیست؟

مهم ترین ایرادی که به سخنان آقای آتئیست قصه ما وارد است مغالطه رد دلیل بجای رد مدعاست.

این مغالطه به این معناست که فردی که در مقام انکار یک اصل قرار دارد، با رد یک یا همه دلایل مدعی، ادعای او را نقض کند. یعنی همین داستان کوتاه ما. آقای آتئیست وجود نمکدان را بوسیله رد ادعای آقای موحد زیر سوال برد. این عمل مغالطه رد دلیل بجای رد مدعا خواهد بود.

  • سجاد مهدوی