داستان های خالی برای دل های خالی!

مینویسیم تا نگویند نیستید!!!

داستان های خالی برای دل های خالی!

مینویسیم تا نگویند نیستید!!!

قلم خسته ای روی صفحات کاغذ فشرده میشد... دیگر تاب و توان نوشتن نداشت... هر بار که در دوات میرفت، دعا میکرد بار آخرش باشد. صاحب قلم اما خسته تر بود. خسته بود اما نیرویی دستش را به کار می انداخت تا بنویسد...
جوهر خودکارها و روان نویس های غربی، کم و بیش آزارش داده بودند... ماشین های تایپ، وحشیانه بذر افکارش را درو میکرد... صدای بوق ماشین ها هم به نحوی به باورهایش حمله میکرد.
جهان مدرن است... نمیتوان جلویش ایستاد، اما...
قلم مرد مرتب بالا و پایین میرفت. عقایدش روی کاغذ مجسم شده بود... نگاهی به نوشته اش کرد. دیگر هیچ چیز، حتی صدای بوق های همیشگی و صدای تق تق ماشین های تایپ نمیتوانست این افکار را بر هم بزند. افکارش زنده شده بود. خندید: «مینویسم... پس هستم»
اثر جوهر خودکارها رفت، اثر روان نویس ها هم، ماشین های تایپ هم دیگر رمق نوشتن نداشتند اما باور مرد دیگر از بین رفتنی نبود...
قلم داستان ما هم دیگر خسته نمیشد... دیگر جفای دوات و مرکب او را آزار نمیداد، دیگر خدا به اسمش قسم میخورد... چون دیگر قلمی بود در خدمت باور...
«ن وَالقَلَمِ وَ مَا یَسطُرون...»

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جبر و اختیار» ثبت شده است

۰۵
مرداد


جبر و اختیار


جبر و اختیار (قسمت اول)

.

.

.

آقای موحد و آقای آتئیست بر سر میز شام و تماشا کردن تلویزیون

آقای آتئیست مشغول دیدن گرسنگان سومالی: ای وای، ببین! چقدر بدبخت هستند! خدای شما بهتر است وجود نداشته باشد تا اینکه باشد و برای این چیزها کاری نکند!

آقای موحد با یک ضربه غذای آقای آتئیست را روی زمین میریزد و مشغول خوردن ادامه غذایش میشود.

آقای آتئیست: اوهوووی!!! این چه کاری است که میکنی؟؟؟ مگر مرض داری؟ من دارم غذا میخورم. مگر کوری؟

آقای موحد: به نظر تو من مجبور بودم این کار را انجام دهم؟

آقای آتئیست: خب معلوم است که نه، به نظر من بیشتر احمق بودی تا مجبور!!!

آقای موحد: اگر جلوی یک گرسنه این کار را میکردم احمق تر بودم یا الان؟

آقای آتئیست: یعنی چی؟ همین الان هم گرسنگان زیادی در دنیا هستند، نمونه اش همین گرسنگان سومالی!

آقای موحد: اگر در یک مهمانی، ما به اندازه کافی برای مهمانان غذا نگیریم ما مقصر هستیم یا آنها؟

آقای آتئیست: چه ربطی به بحث ما دارد؟ خب معلوم است که ما مقصریم؟

آقای موحد: اگر در این مهمانی عده ای بیش از اندازه غذا بخورند و غذا را بر زمین بریزند ما مقصر هسیتم یا آنها؟ البته امیدوارم انتظار نداشته باشی که مهمانان را به خاطر این کار کتک بزنیم.

آقای آتئیست: تو میخواهی از بحث فرار کنی ولی ایرادی ندارد، آن وقت مهمان ها مقصر هستند.

  • سجاد مهدوی