جبر و اختیار (قسمت دوم)
.
.
.
آقای آتئیست: من یک سوالی دارم.
آقای موحد: بفرمایید.
آقای آتئیست: خدا نباید شواهد کافی برای وجود خودش ایراد میکرد؟ راسل میفرمایند که اگر به محضر خدا برسد و از او بابت دلیل عدم اعتقادش پرسیده شود، خواهد گفت:"عدم شواهد کافی." آیا او نباید برای این پرسش، پاسخی در خور ارائه کند؟؟؟
آقای موحد: چرا! حتما باید جواب را میداد. باید کاری میکرد که وجودش تا حدی بدیهی باشد که هیچکس نتواند او را انکار کند. خدا باید همه را مجبور میساخت که از او پیروی کنند.
آقای آتئیست: مطمئنی امروز حالت خوب است؟ اگر میخواهی بحث باشد برای روزی دیگر؟
آقای موحد: نه، من از همیشه بهترم. خدایی که انسان را مجبور نکند تا او را بپرستیم که خدا نیست. اصلا در همه حالات خدا باید ما را مجبور کند، چرا ما اختیار داریم؟ چون ما اختیار داریم پس خدا وجود ندارد.
آقای آتئیست: این چه برهان مسخره ای است؟ با اینکه من به خدا اعتقاد ندارم ولی هیچوقت از چنین برهان سخیفی استفاده نمیکنم.
آقای موحد: مطمئنی؟ شواهد کافی از نظر آقای راسل چیست؟ او میخواهد خدا برای او معجزه کند تا ایمان بیاورد؟ یا توسط خدا مجبور به ایمان آوردن شود.
آقای آتئیست: نیازی به معجزه نیست علم خدا را رد میکند!
آقای موحد: خود راسل که نتوانسته خدا را رد کند! (مراجعه کنید به قسمت دوم همین سری مجموعه)