ماجراهای آقای موحد و آقای آتئیست / قسمت سوم
جبر و اختیار (قسمت اول)
.
.
.
آقای موحد و آقای آتئیست بر سر میز شام و تماشا کردن تلویزیون
آقای آتئیست مشغول دیدن گرسنگان سومالی: ای وای، ببین! چقدر بدبخت هستند! خدای شما بهتر است وجود نداشته باشد تا اینکه باشد و برای این چیزها کاری نکند!
آقای موحد با یک ضربه غذای آقای آتئیست را روی زمین میریزد و مشغول خوردن ادامه غذایش میشود.
آقای آتئیست: اوهوووی!!! این چه کاری است که میکنی؟؟؟ مگر مرض داری؟ من دارم غذا میخورم. مگر کوری؟
آقای موحد: به نظر تو من مجبور بودم این کار را انجام دهم؟
آقای آتئیست: خب معلوم است که نه، به نظر من بیشتر احمق بودی تا مجبور!!!
آقای موحد: اگر جلوی یک گرسنه این کار را میکردم احمق تر بودم یا الان؟
آقای آتئیست: یعنی چی؟ همین الان هم گرسنگان زیادی در دنیا هستند، نمونه اش همین گرسنگان سومالی!
آقای موحد: اگر در یک مهمانی، ما به اندازه کافی برای مهمانان غذا نگیریم ما مقصر هستیم یا آنها؟
آقای آتئیست: چه ربطی به بحث ما دارد؟ خب معلوم است که ما مقصریم؟
آقای موحد: اگر در این مهمانی عده ای بیش از اندازه غذا بخورند و غذا را بر زمین بریزند ما مقصر هسیتم یا آنها؟ البته امیدوارم انتظار نداشته باشی که مهمانان را به خاطر این کار کتک بزنیم.
آقای آتئیست: تو میخواهی از بحث فرار کنی ولی ایرادی ندارد، آن وقت مهمان ها مقصر هستند.
.
.
.
به نظر شما آقای موحد به چه نکته ای اشاره دارد؟؟؟ در این مسئله بین شیعیان و آتئیست ها اختلافی وجود ندارد که ما مختار هستیم ولی بعضی مسائل از کنترل ما خارج است. مثل تولد.
به نظر شما غذا به اندازه کافی در جهان وجود ندارد یا عده ای زیاد غذا میخورند؟
مسئله این است که اگر شما قبول کنید که مختار هستید، بسیار بی انصافید اگر مشکلات جهان را به خدا نسبت دهید. خدا نعمت هستی و دنیا را هم به آقای آتئیست داده و هم به آقای موحد. حال اینکه در این دنیا چه اتفاقی جریان دارد به ما بستگی دارد، چون خداوند "نمیخواهد مهمانها را به این خاطر کتک بزند."
راهتان را انتخاب کنید.